تجربه ماورایی – درس سخت – (ترجمه شده)

این تجربه ماورایی مربوط به تجربه واقعی یکی از روشن بینان بین المللی و نحوه شروع به کار او می شود:

اسم من مونیکا است و اکنون به عنوان یک مدیوم روحی برای هزاران مشتری فعالیت می کنم. من به راحتی می توانم زندگی افراد را بخوانم و به آنها کمک کنم. ولی این کار از اول برای من راحت نبوده است.

من در کودکی قدرت ماورایی قابل توجهی نداشتم و رویاهای صادقه من تازه بعد از تولد اولین فرزندم شروع شدند (گاهی به دنیا آوردن یک فرزند می تواند باعث بیدار شدن برخی قدرت های ماورایی شود).

در آن زمان من به ماورا خیلی شک داشتم ولی کنجکاو هم بودم. داشتن رویاهای صادقه باعث شده بود فکر کنم یا قدرت ماورایی دارم و یا اینکه دارم دیوانه می شوم. تا اینکه یک روز یک ایمیل تبلیغاتی در مورد کلاس های پرورش قدرت ماورایی در محله خودمان دریافت کردم. این کلاس شامل یک گروه از شاگردان تازه کار به همراه استادمان می شد. طول مدت آن شش هفته و هر هفته چند ساعت بود.

من برای رفتن به کلاس مردد بودم ولی تصمیم گرفتم با خواهرم که او نیز به مسائل ماورایی علاقه داشت بروم.

من و خواهرم در اولین روز کلاس حاضر شدیم و زنی زیبا به نام کتی به ما خوش آمد گفت. او استاد ما بود و یک مدیوم روحی بود.

کتی مثل فرشته ها بود و نوعی انرژی درخشان و آرامش دهنده را از او حس می کردم. کم کم بقیه هم رسیدند. مجموعا ده نفر شدیم.

کتی به ما گفت یک صندلی برداریم و به صورت حلقه در کنار هم بنشینیم. افرادی که در آنجا به عنوان شاگرد حضور داشتند افراد کاملا معمولی مثل پیک موتوری، یک زن و شوهر بازنشسته، معلم و … بودند.

سپس کتی از ما خواست که سعی کنیم توسط قدرت درونی خود، از زندگی طرف مقابل چیزهای غیبی بگوییم. در این لحظه بود که شدیدا احساس استرس پیدا کردم و به خودم گفتم:

من که غیبدان نیستم و نمی توانم زندگی بقیه را غیب گویی کنم. اصلا نمی دانم چه کار کنم…

صورت من سرخ شده بود و عرق سرد از صورتم سرازیر می شد.

مردی که شغل او نجاری بود داوطلب شد تا اولین نفر باشد. کتی به او گفت که مقابل فردی بنشیند و هر چیزی که از او حس می کند و به ذهنش می رسد را بازگو کند. (تمرین غیب گویی یکی از مهارت های کسب قدرت غیب گویی است).

مرد نجار کمی استرس داشت و می ترسید هیچ اطلاعات واقعی را نتواند در مورد شخص مقابل بگوید ولی کتی از او خواست آرام باشد و به توانایی های خود اعتماد داشته باشد.

در حالی که او مشغول کار خود بود بدن من شروع به لرزیدن کرد. تا به حال چنین حالتی را تجربه نکرده بودم. خواهر من هم در حال اشک ریختن بود ولی دلیل آن را نمی دانستم.

سپس نوبت من شد تا فردی را غیب گویی کنم. به قدری استرس داشتم که صدایم می لرزید. کتی گفت که کار غیب گویی مرد پیک موتوری را شروع کنم. نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم خونسرد باشم.

بعد از چند دقیقه کمی راحت تر شدم ولی هنوز بدنم می لرزید. مرد پیک موتوری خندید و اعتراف کرد که برخی از چیزهایی که گفتم در مورد او درست بودند.

نوبت به سایرین رسید و من با آنها هم تمرین کردم و تا حدودی هم توانستم غیب گویی کنم ولی همچنان می لرزیدم و خواهرمم غرق در اشک بود.

خواهرم موقع غیب گویی اشک زیادی می ریخت. نه من و نه او دلیلش را نمی دانستیم.

وقتی به خانه برگشتیم بدن من همچنان لرزش داشت. خسته بودم و نمی توانستم تمرکز کنم. اصلا حس نمی کردم در لحظه حال حضور دارم.

خواهرم که بیشتر در مورد ماورا می دانست گفت که حالات ما به خاطر کار با انرژی است. این چیز بدی نیست ولی لازم است که آنها را بشناسی و با جریان آن یکی شوی.

بعد از گذشت ۱۸ سال از آن زمان، متوجه شدم که خواهرم قدرت ماورایی همدلی داشته است. او احساسات دیگران را به طور غیبی متوجه می شود و اگر فردی حالش بد باشد و او بخواهد در مورد آن شخص غیبگویی کند حال خودش هم بد می شود البته برای رفع این مشکل راهکارهایی هم وجود دارد.

قدرت من هم نوعی همدلی ولی بیشتر از نوع غیب لمسی بود. مشکلی که من آن موقع داشتم این بود که کار اتصال انرژی با زمین را انجام نداده بودم و به همین دلیل بدنم می لرزید و سردرد داشتم.

در طول چند سال و با تمرین زیاد بلاخره توانستم انرژی و افکار خودم را برای کار غیب گویی و خواندن زندگی افراد به صورت حرفه ای آماده کنم.