تجربه ماورا – سفرهای روحی عجیب (نوشته محمد)

سلام
من از پانزده سالگی در راه بازگشت از مدرسه با صحبت یکی از همکلاسیها در مورد اصطلاحا احضار روح در لحظه شیفته این مطالب شدم گرچه اصلا نمیدونستم این وادی زسیار گسترده تر از تماس با ارواح است.ما بخاطر شغل نظامی پدرم در شهری کوچک نقل مکان کرده بودیم.و اونجا هیچ کتابفروشی مطرحی که ازین موضوعات بشه پیدا کرده وجود نداشته.بیصبرانه منتظر تعطیلات نوروزی و آمدن به تهران بودم تا کتابفروشیهای انقلابو زیرو رو کنم وقتی به یک کتاب فروشی ماورایی رفتم کتاب خروج از جسم طی سی روز به شدت علاقه مندم برای خریدش کرد.با برگشت به شهر سکونتمان بلافاصله تمریناتشو شروع کردم.هنوز یک هفته نشده بود که تمرینات نتیجه داد.مثلا بعد از مدرسه ساعت دو خواستم چرتی بزنم برادرو پسرخالم که به منزل مان اومده بود اتاق دیگه داشتن با سرو صدای زیاد بازی میکردن.من عصبی ازینکه نذاشتن بخوابم بلند شدم و پیششون رفتم تا دعواشون کنم.پسرخالم خیلی سرو صدا میکرد و من که روبروی اونها بودم گفتم خیلی پررویی میبینی من اینجامم بیشتر شلوغ میکنی.اون زمان خیلی شرو اذیت کن بود و من روزی سه وعده کتکش میزدم.رفتم یه سیلی زدم صورتش که صورتشو با زیرکی میکشید عقب.با عصبانیت بیشتر به سمتش حمله کردم که متوجه شدم ازش رد شدم.گفتم مهدی بسه میکشمتا که تازه فهمیدم اونذ اصلا منو ندیدن.یهو ترس عجیبی گرفتم.به جسمم فکر کردم که یهو دیدم ایستاده بالای بدنم دارم نگاش میکنم ترسم کشنده شد و سریعا رو بدنم شیرجه زدم و بیدار شدم داشتم به قضیه فکر میکردم که اون دوتا اومدن پیشم مهدی گفت تو اومدی داد زدی برگشتی؟گفتم چطور گفت با حمید بازی میکردیم حژ کردیم اومدی دم اتاق دادو بیداد کردی گفتی مهدژ مثل دیروز میزنمتا بعد سریع رفتی انگار غیب شدی.اونا از تمریناتم خبر داشتن.و وقتی گفتم روحم بود کمی ترسیدن.این تجربه اولینو آخرین تجربه عینی از واقعیت دنیای فیزیکی برام بود.دقیقا ریختو پاش های اوپ اتاقو زه وضوح دیدم و پاشدم رفتم دیدم عینا همون وضعیت هست.بعد بیست سال که میگذره دیگه هیچ برونفکنیم به این دقت و در همون محل فیزیکی دنیا نبوده.تجربه های بعدیم یا به دنیای اثیری بوده و یا در حوالی خانه و جسمم ولی به قول رابرت زروس همراه اعوجاجات واقعیت.هنوزم دلیل علمی و قطعیش واسم معماست.تو ارسال تجربیات بعدیم سعی میکنم بهتریناشو بنویسم.