تجربه ماورا – سير اختري و سوت در گوش (نوشته سحر)

سلام
تو دوره ي دبستانم سر نترسي داشتم و هميشه بايد از جاهاي متروكه جمعم ميكردن…اين وسط ي گريه ي سياه با چشماي قرمز بود كه باهاش بازي ميكردم ولي ي روز يكي بهم گفت اون گربه جنه و بعد از اون ديگه اون گربه رو نديدم و بجاش نشرته هاي عجيبي مثل سايه ي ي بچه رو پرده و از اين چيزي ميديدم و متوجه شدم خونمون جن اومده البته اونا با من كاري نداشتن تا وقتي ك كلاس هشتم رفتم…ي دوره از لحاظ روحي تو شرايط بدي بودم و به تختم ميرفتم و گريه ميكردم تا اينكه از ي جايي ب بعد موقع گريه بدنم فلج ميشد و يكي بغلم ميكرد
سال بعدش از لحاظ روحي كاملا اوكي شده بودم ولي اون حالتاي فلجي همچنان وجود داشت و علاوه بر اون جن هاي تو خونه اذيتم ميكردن تا اينكه بابام پيش ي درويش رفت و اون ي دعا نوشت و ده روز ب جنا فرصت داد تا از خونمون برن و اونا روز دهم ب خوابم اومدن و بهم گفتن يكي از اعضاي خانوادشون همزاد من بوده و ميخواسته ك از من محافظا كنه اما حالا مجبورن ك برن
ولي اون حالتاي فلجي همچنان وجود داشت تا اينكه ي بار ك ميخواستم با تكون دادن دستام از اون حالت در بيام دستام تكون خوردن اما ن جسمم بلكه روحم و من سير اختري رو تجربه كردم
و در مورد صداي سوت توي گوش بايد بگم ك اونا فركانس صداي فرشتگانمون هستن ك ميتونين راجبش تحقيق كنيد چون بحثش مفصله
اما ي سوال دارم ك واقعا نميشه نپرسم
توي خوابي ك ديدم همزادم بهم گفت من ميتونم خلقت گذشته رو تغيير بدم و بعد منو توي خياط برد و أزم خواست دستمو دور گل خشكيده ي تو خياط بگيرم و بعد اين كه اين كارو كردم اون گل تازه شد و أزم خواست اين كارو براي درخت توت هم بكنم اما ب كل نوع درخت تغيير كرد
اين چه معني داره چون تو بيداري اين اتفاقا نيفتاد.