افکار و احساسات ما ارتعاشات مخصوص خودشون رو دارن و می تونن روی محیط اطراف هم تاثیر بذارن و اتمسفر خاصی رو هم دور هر فردی ایجاد کنن. همین که ما می تونیم با کسی تله پاتی داشته باشیم یه دلیلش به خاطر دریافت این ارتعاشات فکری فرد مقابل هست و بخشی از اون توسط غده پینه آل دریافت و سپس ترجمه می شه. اگه هر فردی می تونه به طور مداوم انرژی فکری زیادی رو به طور ناخودآگاه تولید کنه و وارد محیط خارج از ذهنش کنه اون وقت شاید فکر کنیم که زندگی کردن در کنار آدم ها و این اقیانوس پر از انرژی فکری و احساسی تولید شده چه قدر می تونه سخت باشه. این مسئله رو هم در نظر بگیریم که انرژی افکار به این آسونی هم از بین نمی رن و ممکنه مدت ها توی یه محیط باقی بمونن.
سه دلیل وجود داره که این حالت چندان هم نمی تونه برای انسان ها آزار دهنده باشه و انسان ها یاد گرفتن چه طوری با این حجم از انرژی اطلاعات که توی محیط وجود داره کنار بیان.
اگرچه ما تا حدودی تحت تاثیر انرژی ها و ارتعاشات ماورایی افکار و احساسات سایرین هستیم ولی بخش بزرگی از اونها رو نمی تونیم به طور آگاهانه دریافت کنیم. این کار رو مغز در مورد چیزهای فیزیکی هم اعمال می کنه. مثلا وقتی توی یه خیابون راه می ریم محرک های تصویری و شنوایی زیادی هستن که هر کدومشون می تونن توجه ما رو جلب کنن ولی فقط به اونهایی توجه می کنیم که بهشون نیاز داریم یا برامون مهم هستن. بقیه اونها رو انگار نمی بینیم یا نمی شنویم هر چند که چشم و گوش ما اون محرک ها رو دریافت می کنه. شاید شده باشه که مدت ها از یه خیابون بگذرید و مغازه خاصی هم اونجا باشه ولی هیچ وقت متوجه اون نشده باشید تا اینکه یه روز کار شما به اون مغازه می یفته و مجبور هستید آدرسش رو بگیرید. بعدش پیش خودتون تعجب می کنید که این همه مدت از کنار این مغازه می گذشتید ولی اصلا متوجه وجودش هم نبودید مگر حالا که براتون مهم شده. پس مشابه همین مکانیسم در مورد دریافت انرژی افکار سایرین هم اتفاق می یفته. ما فقط ارتعاشاتی رو به صورت آگاهانه دریافت می کنیم که یا خیلی قوی باشن یا برامون جذاب و مهم باشن و طبق لیست خواسته ها و چیزهایی که نمی خوایم باشن.
ارتعاشات برخی از افکار می تونه توسط انرژی افکاری که متضادشون هستن خنثی بشن. برای مثال می تونید تصور کنید که اگه آب داغ رو با آب یخ ترکیب کنیم چی به دست میاد؟ قطعا آبی ولرم که نه خیلی سرده و نه خیلی داغ. وقتی دو ارتعاش فکری خیلی متضاد به هم برسن به قدری خنثی می شن که تاثیر خاصی رو روی روان فرد گیرنده ندارند. به خاطر همینه که توی روش های القای فکر از راه دور گفته می شه تنها افکاری می تونن جذب ذهن فرد مقابل بشن که سنخیت کافی با اعتقادات و افکار فرد گیرنده داشته باشن وگرنه تاثیر خاصی ایجاد نمی کنن.
دلیل دیگه برمی گرده به تمایل انرژی افکار برای ترکیب با هم. نه تنها افکار و احساسات مشابه، راحت تر می تونن جذب هم بشن هر فردی هم انرژی های فکری و احساسی متناسب با خودش رو جذب می کنه. در واقع شبیه، شبیه رو جذب می کنه. به خاطر همین معمولا افکار کسانی به ذهن ما راه پیدا می کنه که سنخیت بیشتری با ما داشته باشن تا اینکه افکار و شخصیتی کاملا متضاد داشته باشن.
البته کسانی هم هستن که بیشتر روی قدرت تله پاتی کار کردن و ذهن بازتری دارن. در اون صورت می تونن بازه بزرگتری از انواع ارتعاشات فکری رو دریافت کنن. درست مثل کسی که یاد گرفته وقتی توی خیابون شلوغ قدم می زنه علاوه بر چیزهای سطحی که تماشا می کنه تا اونجا که ممکنه روی تعداد بیشتری از محرک های تصویری و شنوایی تمرکز کنه. اون وقت می بینه که چه قدر چیزهای متنوع زیادی برای تماشا یا شنیدن وجود دارن که قبلا از اونها آگاه نبوده.
البته این رو هم اضافه کنم درسته که هوشیاری ما فقط بخشی از اطلاعات اطراف چه محرک های فیزیکی و چه محرک های ماورایی مثل انرژی و ارتعاشات افکار و احساسات رو می تونه دریافت کنه ولی ضمیر ناخودآگاه ما معمولا توانایی خیلی بیشتری توی جذب این اطلاعات داره ولی اونها رو بسته به نوع تعلیمی که به ذهنمون دادیم سانسور می کنه و نمی ذاره به ذهن خودآگاه ما برسه. به خاطر همینه که یکی از تمرینات برای بالا بردن توانایی جذب اطلاعات ماورایی اینه که به ضمیر ناخودآگاهمون اجازه بدیم اطلاعات به درد بخور بیشتری رو به ذهن هوشیار ما انتقال بده که این کار می تونه توسط تکرار کردن تلقین هایی در این زمینه باشه. اون وقت خود به خود متوجه می شیم که نسبت به قبل، دریافت های ماورایی بیشتری پیدا کردیم اون هم بدون اینکه تمرین خیلی زیادی در این زمینه کرده باشیم.