تجربه ماورا – معجزه صدقه دادن مداوم (نوشته احمد)

تا چشمهام رو باز کردم دیدم ورشکسته شدم و هیچ دارایی ندارم. قبلا سه تا شرکت به نامم بود و داخل هر کدوم ده پونزده تا پرسنل داشتم. اوضاع اقتصادی اون طور که می خواستم پیش نرفت و همه چیز رو از دست دادم. دوستانم رو هم از دست دادم. البته دوست که چی بگم. همون بهتر که رفیقای نیمه راهم رو شناختم. زنم هم از من جدا شد و رفت. بد عادتش داده بودم. باید دم به دقیقه براش کادو می گرفتم. از قبل شک کرده بودم که پنهانی با کسی رابطه داره. بعد از جدایی از من رفت با اون. همه خونه هام رو فروختم تا قرض هام رو بدم. خیلی بده که از اوج یهو به قعر چاه سقوط کنی. مجبور شدم چند مدت برای افراد دیگه کارهای اداری ساده انجام بدم و حقوقی در بیارم که نصفش رو هر ماه باهاش قرض هام رو بدم و بقیش رو هم برای خودم خرج کنم تا از گرسنگی نمیرم. خودم رو حتی برای کارتن خوابی آماده کرده بودم. تا اینکه یه اس ام اس برام اومد به اسم سمینار جذب ثروت که چون تبلیغ نشه اسم کاملش رو ننوشتم. حرفایی داخل سمینار زده شد که حتما هر کدومتون ده بار اونها رو شنیدید. ولی چیز جالب این بود که اون سخنران ما رو مجبور کرد هر روز هر درآمدی که در آوردیم نصفش رو به یه فقیر بدیم اون هم بدون هیچ منتی. پس من اون بخش از درآمدی که برای خودم بودم رو روزانه نصف کردم. روزی پنجاه هزار تومن در میاوردم. ۲۵ تومان برای قرضها و ۲۵ تومن برای خودم که قرار بود اون ۲۵ تومن خودم نصف بشه. اولش خیلی شک داشتم. آخه چه جوری با روزی ۱۲ تومن و نیم زندگی کنم؟ ولی گفتم حالا چون فقط قراره یه ماه این کار رو بکنم انجامش میدم. ۱۲٫۵ تومن خیلی با ۲۵ تومن فرقی نداشت.

هفته اول که برنامه رو اجرا کردم احساس کردم روحیه من خیلی خیلی خیلی بهتر شده. با اینکه هیچی نداشتم ولی انگار کل دنیا مال من بود. آرامشی رو تجربه کرده بودم که با هیچ چیز روش دیگه ای به دست نمیومد. من که هیچ وقت انرژی در خودم حس نمی کردم راحت می تونستم جریانی از انرژی خیلی زیاد رو در بدنم حس کنم. حالتی داشتم که انگار روی ابرها بودم. هفته دوم رئیسم در کمال تعجب بهم پاداش مالی داد. همکارام تعجب کرده بودن و گفتن عجیبه که اون رئیس خسیس به کسی پاداش بده. می دونستم اگه کسی صدقه بده کائنات چند برابر اون رو تقدیمش می کنه. همون یه ذره مالی که داشتم برام برکت داشت و دست به هر چیزی می زدم طلا می شد. رئیسم می گفت من مرد خوش شانسی هستم. همیشه من رو برای عقد قرار دادها می فرستاد و می تونستم هر طور شده برای شرکت سودآوری کنم با اینکه سواد چندانی در مورد بازرگانی نداشتم. حقوق من دو برابر افزایش پیدا کرد و ترفیع هم گرفتم. من با وجود اینکه قرار بود فقط یک ماه برنامه صدقه رو ادامه بدم ولی چند ماه اون کار رو کردم چون از نتیجش راضی بودم.

یک شب خواب دیدم که موجودی خیلی عادی کنار من نشسته و بهم میگه که خوب شد بار سنگین دنیا رو از دوشت خالی کردی. تو به خودت ثابت کردی که در اوج فقر هم باشی باز هم وجودش رو داری که سر پای خودت بایستی. فقیرها رو هم هیچ وقت فراموش نکردی. دعای خیر همه اونها پشت سر تو هست. بعد هم بیدار شدم. فرداش که داشتم از خیابون رد می شدم تا سر کار برم یه مردی شبیه همونی که تو خواب دیده بودم رو دیدم. خیلی زود داخل جمعیت ناپدید شد. قبلا هیچ وقت اون مرد رو ندیده بودم و بعدا هم ندیدم.

بعد از دو سال از لحاظ مالی خیلی پیشرفت کردم و با خانم دیگه ای آشنا شدم که خیلی شریف بود و من رو به خاطر خودم دوست داشت. با هم ازدواج کردیم و تازه طعم زندگی زناشویی رو چشیدم.
خواستم بگم که هیچ وقت توی زندگی تون ناامید نشید. هر وقت غرق مادیات شدید و روزی از شما گرفته شد شاید حکمتی در کار بوده تا به خودتون بیاید و کسایی که زندگی سخت تری دارند رو هم درک کنید. همیشه بعد از هر سختی آسونی هست…